شیطان از دیدگاه قرآن
منبع : سایت راسخون
چكيده :
او به جاي اينكه توبه نمايد و از خداوند طلب مغفرت نمايد عمل خود را توجيه نمود و عامل گمراهي خود را خدا دانست و قسم خورد از آدم و فرزندان او انتقام بگيرد و آنان را گمراه نمايد.
سؤالات بسياري درمورد شيطان اذهان را به خود مشغول كرده كه در اين تحقيق سعي شده است با استفاده از آيات شريف قرآني به برخي از آنها پاسخ مختصر و كوتاه داده شود.
اين تحقيق در يك مقدمه و شش فصل و نتيجهگيري تنظيم شده است كه فصل اول كليات تحقيق، فصل دوم ماهيت ابليس، فصل سوم ويژگيهاي ابليس، فصل چهارم شيوههاي تهاجم ابليس و راههاي مقابله با او، فصل پنجم روابط فردي و اجتماعي ابليس و فصل ششم سرانجام و عاقبت ابليس و در آخر هم نتيجهگيري شده است انشاءالله خداوند همهي ما را از شرّ اين دشمن قسم خورده در پناه خودش حفظ بفرمايد.
مقدمه :
در عالم آفرينش جداي از موجودات محسوس، موجودات غيرمحسوسي نيز وجود دارند كه وجود آنها به واسطهي آيات الهي ثابت شده است يكي از آن موجودات غيرمحسوس جن است كه براي ما در شرايط عادي، قابل درك حسي نيست و از آنجايي كه شيطان نيز از جن است بديهي است كه آن هم از موجودات واقعي غيرمحسوس به شمار ميآيد. مؤيد اين مطلب (جن بودن و غيرمحسوس بودن شيطان) آيهي 50، از سورهي كهف است كه ميفرمايد: «وَ كانَ مِنَ الجِن» : ( او ]ابليس[ از جن بود).
شيطان از جنس فرشتگان نبوده بلكه از طايفهي جن بوده؛ چرا كه شيطان داراي اولاد و ذريه است در حالي كه فرشتگان فرزند ندارند، فرشتگان معصومند ولي شيطان معصوم نيست، شيطان از آتش آفريده شده اما فرشتگان از نور آفريده شدهاند. فرشتگان رسول الهياند در حالي كه ابليس از چنين مقام و مرتبهاي برخوردار نيست.
خلقت جن و شيطان بر خلقت انسان تقدم دارد، چرا كه خداوند متعال در قرآن، سورهي حجر، آيت26 و27 ميفرمايد: ( همانا ما انسان را از گل و لاي سالخورده تغيير يافته، بيافريديم و طايفهي جن را پيشتر، از آتش گدازنده خلق نموديم).
وجود شيطان از نظر نظام كلي ضرورت دارد و به عبارتي شيطان، سگ تربيت شده نظام آفرينش است، براي هر كسي پارس نميكند و هر كس را نميگزد، در كل اين نظام وجود شيطان رحمت است، اگر كسي سگ تربيت شده داشته باشد ميفهمد در عين حال كه اين سگ و نجسالعين و حرام گوشت است، خدماتي نيز دارد، بنابراين وجود شيطاني كه انسان را به شر و معصيت دعوت كند از اركان نظام عالم بشري است و نسبت به راه مستقيم او به منزلهي كنار جاده است و معلوم است كه تا دو طرفي براي جاده نباشد متن جاده هم فرض نميشود لذا القائات شيطاني خود مصلحتي دارد و آن اين است كه مردم عموماً به وسيلهي آن آزمايش ميشوند و در كورهي امتحان ناخالصيها جدا ميشوند.
خداوند از ابتدا شيطان را به عنوان شيطان نيافريد. بلكه او سالها، همنشين فرشتگان و از مخلوقات پاك بود ولي بعد، از آزادي خود، سوء استفاده كرد و وقتي در مقابل امر الهي مبني بر سجده بر آدم قرار گرفت بناي سركشي و طغيان گذارد.
قرآن جن و شيطان را به عنوان يك واقعيت مطرح كرده و ما نيز بايد آنها را به عنوان يكي از واقعيات قرآن بپذيريم.
حزب شيطان كسانياند كه طوق بندگي و ولايت او را بر گردن نهادهاند كساني كه بارزترين نشانهشان نفاق و دشمني با حق و فراموشي ياد خدا و دروغ و نيرنگ است.
بازار، ميدان شيطان است، لذا اميرمؤمنان حضرت علي «عليهالسلام»، در نامهاي به حارث همداني ميفرمايند: بپرهيز از نشستن بر سر گذرها و در مراكز عمومي و بازارها و مراكز تجارت، زيرا در آن جاها محل حضور شيطان و وسوسههاي اوست، محل پيشامدها و تباهكاريهاست، شيطان سعي ميكند افراد را براي تأمين منافع خودشان به دروغ، تهمت و انحراف بكشاند و به دنبال آن اضطراب و آشوب و نگراني بوجود آورد. غالباً مردم در اين جاها به امور دنيا و كارهاي خلاف دين مشغولاند پس تا ميتواني بايد از مراكز و بازارها كه ميدان ابليس است دور شوي تا داخل فتنه و فساد نشوي.
شيطان براي گمراه كردن انسان از مسير حق، به امور مختلفي متوسل ميشود؛ وسوسه، زينت دادن گناه و كارهاي زشت، ايجاد فراموشي در انسان، وعده دادن به انسان، مشاركت در اموال و اولاد مردم، امر به فحشاء و منكر و نجواي شيطاني از جملهي اين امور است. (رضا آشوري، بهار 1389)
فصل اول : كليات
كليات تحقيق
1- تعريف و تبيين موضوع
شيطان از جمله موضوعات و مسائل پيچيدهاي است كه دسترسي كامل به حقيقت آن براي انسان ميسر نيست، لذا آنچه ما مسلمانان از معرفت شيطان در دست و به آن اعتماد داريم جز از راه قرآن مجيد و احاديثي كه از پيشوايان معصوم (عليهم السلام ) نقل گرديده، حاصل نشده است.
آري، قرآن مجيد و احاديث، مطمئنترين مسير براي رسيدن به معرفت و حقيقت شيطان است، پس هر كس طالب است دشمن ديرينه و قسم خوردهي خود را بشناسد، به ماهيت آن پي ببرد و از اهداف، ابزار، دامها و برنامههاي آن مطلع گردد لازم است گام در اين دو راه قدسي گذارد و دشمن خود را با سخن دوست شناسد.
2- ضرورت و اهداف تحقيق
معمولاً همين كه سخن از مقولهي شيطان به ميان ميآيد اول از همه، به بررسي ماهيت و جنسيت او ميپردازند كه از پريان است يا از فرشتگان و يا از آدميان و عالميان، جنس شيطان هر چه كه باشد؛ شيطنت، حرفه و هربه حتمي اوست و نافرماني و سركشي و طغيان و تجاوز و معصيتسازي، تخصص همه جايي و هميشگياش ميباشد.
پس بايد و بايد و بايد او را شناخت، از اهداف و أغراضش اطلاع يافت. از دامها وگامهايش خبر گرفت، از وسوسهها و دعوتهاي خبيثانهاش آگاه شد و به ابزارها و اماكن و روابطش پي برد تا بتوان در برابرش مسلح شد و از فريب و اغواي او درامان ماند.
3- پيشينهي تحقيق
4- فرضيهها و سؤالات تحقيق
ب) شيطان، قبل از خلقت انسان، با عنواني ديگر موجود بوده است.
ج) فلسفه آفرينش شيطان چيست؟
د) آيا شيطان، از طايفهي جن بوده است؟
5-روش تحقيق
6- تعريف واژگان كليدي
به معناي دور شده و متمترد ميباشد. اين كلمه به صورت مفرد هفتاد بار و به صورت جمع (شياطين)، هيجدهبار در قرآن آمده است.(1) به عقيدهي طبرسي و راغب از شطن يشطن ميباشد به معني دور شدن است علي هذا شيطان به معني دور شدهي از خير است به عقيدهي بعضي نون آن زائد است و اصل آن از شاط يشيط است و آن به معني هلاكت است.(2)
ابليس :
مراد از اين كلمه در قرآن مجيد موجودي است زنده، باشعور، مكلف، نامرئي، فريبكار و ... كه از امر خدا سرپيچي كرد و به آدم سجده نكرد در نتيجه رانده شد و مستحق عذاب گرديد او در قرآن اكثراً به نام شيطان خوانده شده و فقط در يازده محلّ ابليس به كار رفته است.(3)
ابليس نام غيرعربي است و اسم اصلي او عزازيل يعني عزيز خداوند بوده است.(4)
از امام رضا (ع) نقل شده است نام او در اول حارث بوده است و بعد ابليس ناميده شده زيرا از رحمت خدا مأيوس گرديد.(5)
مَلَك ( به فتح ميم و لام ) :
به معني فرشته و معناي اصطلاحي آن به معناي رسالت است(6) و شايد بدين جهت باشد كه هر يك از ملائك رسالت و مأموريت به خصوصي دارند چنانچه فرموده «جاعِلُ الْمَلئِكَهِ رُسُلاً أولي أَجْنَحْهٍ»(7) از اينكه ملك از چه چيزي خلق شده در قرآن كريم مطلبي نيست ملائكه موجودات پاك و فرمانبردارند و خداوند اموري را در عالم به آنها محوّل نموده است مثل ميراندن مردمان، آوردن وحي، نوشتن اعمال انسانها، حافظان انسانها، حاملان عرش و ... .(8)
جن ( به كسر اول ) :
اين كلمه حدود بيست بار در قرآن مجيد آمده است جنّ در عرف قرآن موجودي است باشعور و اراده كه به اقتضاي طبيعتش از حواسّ بشر پوشيده ميباشد و مانند انسان مكلّف و مبعوث در آخرت و مطيع و عاصي و مؤمن و مشرك و ... است و جنّ به معناي پوشيده است مثلاً به قلب، جنان ميگويند چون كه در ميان بدن پوشيده است به سپر مجنه ميگويند چون صاحب سپر را ميپوشاند به باغ و مزرعه و چمن، جنّت ميگويند چون روي زمين را ميپوشانند و ...
بعضي از آنها به رسول خدا (ص) ايمان آوردند و برخي كافر شدن .آنها چون ما سخن ميگويند و يكديگر را به نيكوكاري دعوت ميكنند و از عذاب خدا ميترسانند.(9)
نفس ( بر وزن فلس ) :
در اصل به معني ذات است معاني ديگر هم دارد مثل روح؛ اللهٌ يَتوفي الأَنفس حينَ مَوْتِها(10) ، به معناي تأكيد؛ جائِني زيدٌ نَفْسَه، هم ميباشد. در قرآن به معناي تمايلات نفساني و خواهشهاي وجود انسان و غرائز او ميباشد كه با اختياري كه به او داده شده ميتواند آنها را در مسير حق يا باطل قرار دهد.(11)
وسوسه :
وسوسه به معناي حديث نفس است يعني كلامي كه در باطن انسان وارد ميشود خواه از شيطان باشد يا از خود انسان در مجمع فرموده وسوسه با صداي آهسته به سوي چيزي خواندن است و وسواس افكار بيفائده و مضرّي است كه به ذهن خطور ميكند كه گاهي ازجانب شيطان است و گاهي از مردمان ناپاك، در هر صورت فقط پناه بردن به خدا انسان را از شرّ آنها مصون ميدارد.(12)
فصل دوم : ماهيت ابليس
1- « ابليس »
شرح داستان براساس سورهي اعراف كه با تفصيل بيشتري به اين موضوع پرداخته، چنين است: هنگامي كه خداوند، بشر را از گِل آفريد و از روح خويش در او دميد، به فرشتگان فرمان سجده بر وي داد. همهي فرشتگان، جز ابليس سجده كردند؛ ولي او تكبّر ورزيد و از سجده سرباز زد. وقتي خداوند سبب را پرسيد، ابليس گفت: من از او بهترم؛ زيرا مرا از آتش و او را از گِل آفريدي؛ آنگاه خداوند ابليس را از آن مقام راند و او را لعنت كرد. ابليس از خداوند تا روز بعثت مهلت خواست و خدا به او تا وقت معيني مهلت داد؛ سپس ابليس سوگند ياد كرد كه همهي بندگان به جز مخلصان را از راه به در برد و خداوند به او و پيروانش وعدهي جهنم داد.(13)
در دو مورد ديگر نيز واژهي ابليس آمده است: يكي در سورهي سبا آيهي 20 كه به پيروي قوم سبا از او اشاره دارد و ديگري در سورهي شعرا، آيهي 95 كه پايان كار او و پيروانش در روز بازپسين را گزارش ميدهد.
واژهي شيطان و شياطين نيز 88 بار در قرآن به كار رفته كه در بسياري از موارد به معناي ابليس است.(14)
شيطان، اسم جنس و نامي فراگير براي هر موجود شرير متمرد و فريبكار است.(15) از بررسي موارد كاربرد واژهي شيطان در قرآن كريم و گفتهي مفسران برميآيد كه در اغلب موارد، مقصود از شيطان يا دست كم، مصداق بارز آن، همان ابليس است. برخي تصريح كردهاند كه شيطان اغلب به معناي ابليس به كار رفته و عَلَم بالغلبه (براي آن شده است) و به نظر برخي «الشيطان» همه جا مترادف ابليس است.(16) قرآن پس از سرباز زدن ابليس از سجده، او را «شيطان» ياد ميكند. (بقره:آيهي36؛ اعراف: آيه20، طه: آيه 117) در پارهاي از آيات ديگر، واژهي شيطان معنايي جز ابليس را نميرساند؛ به طور مثال، در آيهي (وَ قالَ الشَيطانُ لَمّا قُضِيَ الْأمرُ إِنَّ اللهَ وَعَدَكُمْ وَعْدَ الْحَقِّ) (ابراهيم، آيه22) به اتفاق گفته شده كه مقصود از «شيطان»، جز ابليس موجود ديگري نيست؛ البته در پارهاي از موارد چون آيه (الْشَيطانُ يَعِدُكُمُ الْفَقرَ) (بقره، آيه268) در اينكه مقصود، ابليس است يا ديگر فريبكاران جن و انس را نيز دربرميگيرد، اختلاف نظر وجود دارد.(17)
برآيند كاوشها آن است كه مقصود از مفرد معرفه (الشيطان)، ابليس است، مگر آنكه قرينهاي برخلاف باشد و در بيشتر موارد، مقصود از مفرد نكره (شيطان) نيز ابليس به شمار ميرود و صيغه جمع آن (شياطين) نيز ابليس را كه يكي از مصاديق روشن است، فرا ميگيرد.(18)
برابر برخي روايات، نام اصلي ابليس، حارث (حرث) بوده است كه به دليل عبادت طولاني، او را عزازيل، يعني عزيز خدا، خطاب ميكردند. وي پس از عجب، ابليس ناميده شده و پس از امتناع از سجده و رانده شدن از درگاه الهي، الشيطان نام گرفت.(19)
2- وجود ابليس :
3- ابليس از جن :
حسن بصري و قتاده در روايات، ابنزيد، بلخي، رماني و بسياري ديگر چون سيد مرتضي، ابوالفتوح رازي(23) ، زمخشري(24) ، قمي ، سيد قطب و مغنيه؛ ابليس را از جن ميدانند. شيخ مفيد، شيعه را بر اين رأي دانسته و فخر رازي آن را به معتزله نسبت داده است. بسياري از دارندگان اين رأي، به استناد پارهاي از روايات، او را پدر جن (ابوالجن) دانستهاند در برابر حضرت آدم كه او را ابوالانس است(25) صاحبان اين رأي افزون برخي روايات، ادلهي ذيل را نيز اقامه كردهاند:
الف) به تصريح قرآن، ابليس از جنيان بوده است: (فَسَجَدوا إِلّا إبليسَ كانَ مِنَالجِنَّ فَفَسَقَ عَنْ أمْرِ رَبَّهُ) (كهف، آيه50)
ب) برابر آيات قرآن، انسان از خاك، و جن از آتش آفريده شدهاند (حجر، آيات 26و 27) و طبق روايات، آفرينش ملائك از نور، ريح و روح بوده و ابليس، جنس خود را از آتش معرفي كرده است: (خَلَقْتَني مِن نارٍ وَ خَلْقَتَهُ مِنْ طِينٍ) (ص، آيه76) بر اين اساس، ابليس از جنيان است كه از آتش آفريده شدهاند.
ج) ابليس كه استكبار ورزيد و از انجام فرمان خداوند سرباز زد نميتواند از ملائك باشد؛ زيرا ملائك معصومند و هرگز در برابر فرمان الهي سرپيچي وگناه نميكنند: (لا يَعْصوُنَ اللهَ ما أمَرَهُمْ وَ ما يُؤْمَرونَ) (تحريم، آيه6) بلكه از جن است كه برخي فرمانبردار و برخي منحرفند: (وَ أنا مِنّا الْمُسلِموُنَ وَ مِنّا الْقاسِطوُنَ)، (وَ أنا مِنَّا الصّالِحوُنَ وَ مِنّا دُونَ ذلِكَ كُنّا طَرائِقَ قِدَداً) (جن، آيه11)
د) ابليس كه از كافران بود و از امر الهي سرپيچيده نمود نميتواند از ملائك باشد؛ زيرا خداوند فرشتگان را رسولان خويش معرفي كرده است: (جاعِلِ الْمَلائِكَهِ رُسُلاً) (فاطر، آيه1) و كفر و فسق در ساحت رسولان الهي راه ندارد.
د) ابليس كه به تصريح قرآن، ذريه و نسل دارد، از جن است(26) ؛ (أَفَتَتَّخِذُونَهُ وَ ذُرّيَتَهُ أوْلِياءَ مِنْ دُونِي) (كهف، آيه50) زيرا جنيان داراي جنسيت، آميزه و در نتيجه تولد و تناسلاند: مرداني از آدميان به مرداني از جن پناه ميبرند: (وَ أُنَّهُ كانَ رِجالٌ مِنَ الْإنْسِ يَعوذونَ بِرِجالٍ مِنَ الْجِنَّ) (جن، آيه6) و در وصف زنان بهشتي ميفرمايد: دست هيچ انس و جني پيش از ايشان به آنها نرسيده است: (لَمْ يَطْمِثْهُنَّ إِنْسٌ قَبْلَهُمْ وَلا جانٌّ) (الرحمن، آيات 56 و 74) در حالي كه فرشتگان از جنسيت و در نتيجه از توالد و تناسل مبرا هستند: (وَ جَعَلوا الْمَلائِكَهَ الَّذينَ هُمْ عِبادُ الرَّحْمنِ إِناثاً أَشْهِدوا خَلْقَهُم) (زخرف، آيه19)
براساس اين ديدگاه، شمول فرمان سجده با استثناي ابليس از ملائك نشان دهندهي آن نيست كه وي جزو فرشتگان بوده است، زيرا اين استثنا، يا استثناي منقطع است؛ يعني استثنايي است كه مستثنا (ابليس) از جنس مستثنا منه (ملائك) نيست كه اين نوع استثنا دركلام عرب متداول بوده است و كاربرد فراواني دارد يا استثنايي متصل است؛ اما به ادله ذيل، در رديف فرشتگان شمرده ميشده است.(27)
يك: به علت فزوني تعداد ملائك، لفظ ملائك از باب تغليب بر ابليس نيز اطلاق شده است.
دو: از آنجا كه ابليس در معيت ملائك به عبادت اشتغال داشت، ولي ملائك كه مقامشان از وي برتر بوده، به سجده مأمور شدند ابليس كه از جنس جن و همراه ايشان بود به طريق اولي به سجده كردن سزاواتر است.(28)
سه: به دليل آنكه ابليس از نظر فعل، فرشته و از جهت نوع، از جن بوده، امر به فرشتگان، او را نيز در برگرفته است.
چهار: ضمير جمع در «فسجدوا» به همهي مأموران به سجده باز ميگردد كه اعم از فرشتگان و جنيان است؛ ولي خداوند به ذكر ملائك كه با همهي علوشان، مأمور به تذلل و خضوع در برابر آدم بودهاند، بسنده كرده است.(29)
فصل سوم: ويژگي هاي ابليس
1- صفات ابليس
1- مستكبر (بقره، آيه34)
2- كافر (بقره، آيه 34؛ ص، آيه74)
3- كفور «ناسپاس» (اسراء، آيه27)
4- فاسق (كهف، آيه50)
5- عصي «عصيانگر» (مريم، آيه 44)
6و 7- مارد و مريد «سركش» (صافات، آيه77 ؛ نحل، آيه98)
10- مدحور «رانده» (اعراف، آيه18)
11- ملعون «مهلت يافته» (اعراف، آيه15)
13- عَدُوّ، عَدوٌ مبين «دشمن، دشمن آشكار» (ياسين، آيه 60؛ كهف، آيه50؛ فاطر، آيه6؛ بقره، آيه208 و 168؛ انعام،آيه 142؛ يوسف، آيه5)
14- ساءَ قَرين «هم دم بد» (نساء، آيه 38)
15- خذول «فروگذارنده انسان» (فرقان، آيه 29)
16- مُضِلّ «گمراه كنندهي آشكار» (قصص، آيه15؛ ص، آيه82)
17- غرور، «فتنهگري، فريبكاري» (اعراف، آيه 22 و 27؛ طه، آيه120)
18- وعده كاذب و برانگيختن آرزو (نساء، آيه120)
19- دعوتگري به سوي جهنم (لقمان، آيه 21)
2- علت رانده شدن ابليس :
عصيان و تمرد ابليس در استكبار و حسد او ريشه دارد.(30) دقت در آيات سورهي حجر، از تعصب شديد وي دربارهي جنس خويش در برابر ماده نخستين آفرينش آدم پرده برميدارد؛ آنجا كه به صراحت ميگويد: من آن نيستم كه براي بشري آفريده شده از گلي خشك، سياه و بدبو سجده كنم: (قالَ لَم أَكُنْ لَاَ سْجُدَ لِبَشَرٍ خَلَقْتَه مِنْ صَلصالٍ مِنْ حَمأ مَسْنونٍ) خداوند در پي اين تعصب او را از آن مقام راند «قالَ فَاخْرُج مِنْها فَإِنَّكَ رَجيِمٌ» بر پايه روايتي از امام زينالعابدين (ع) نخستين گناهي كه معصيت خداوند بدان صورت گرفت، كبر ابليس بود.(31)
حسادت ابليس در برابر كرامت ذاتي انسان كه موجب خضوع و تكريم همهي فرشتگان در مقابل حضرت آدم شد، عامل ديگر سرپيچي ابليس است كه ميتوان آن را از آيات سورهي اسراء استفاده كرد: آيا براي كسي كه از گل آفريدي، سجده كنم؟ چرا او را بر من برتري دادي؟ اگر تا روز قيامت مهلتم دهي، به طور قطع فرزندانش را جز اندكي لجام زده، به دنبال خود كشانده، آنان را مستأصل خواهم كرد: ( قالَ أ أسْجُدَ لِمَنْ خَلقْتَ طيناً) قالَ أَرَأيتَكَ ألذّي كَرَّمْتَ عَليَّ لَئنْ أَخَّرْتَنِ إلي يَومِ القيامه لَأَخْتَنِكُنَّ ذرُيَته إلّاَ قليلا) (اسراء، آيات 61 و 62) استفهام انكاري و گفتار اعتراضآميز ابليس در برابر تكريم مقام آدم، نشان دهندهي اوج حسادت او به آدم است. امام علي (ع) در تبيين استكبار ابليس، به تعصب و حسادت وي اشاره كرده و او را سر سلسله مستكبران و پيشواي متعصبان و حسودان بر آدم خوانده است.(32)
3- فلسفه آفرينش و امهال ابليس :
1- آفرينش ابليس به اعتبار وجود نفسياش جز خير نيست و به اعتبار وجود لغيره و اضافي آن نيز نفعش از شر او بيشتر است؛ زيرا هستي هر موجود، دو گونه اعتبار ميشود: وجود في نفسه ( نفسي) يعني اعتبار موجود به خودش، و وجود لغيره (اضافي) يعني سنجش و اعتبار آن موجود، به موجودات ديگر.
وجود نفسي هر موجود كه آفرينش بدان تعلق ميگيرد، جز خير نخواهد بود و جز به نيكويي متصف نميشود؛ همچنين براساس حكمت الهي، وجود اضافي موجود به موجودات ديگر نيز بايد نفعش از ضررش بيشتر باشد. آفرينش شر مطلق، شر غالبي بر خير، يا خير و شرمساري، با حكمت الهي سازگار نيست(34) ؛ بر اين اساس و از آنجا كه وجود ابليس، شر محض نيست؛ بلكه شر آميخته به خير است و چون جنبهي خير او از جنبهي شرش بيشتر است، در مجموع، وجودش براي جهان هستي خير است، نه شر، و اگر موجودي، منفعتي اعظم يا دفع مفسدهاي اكبر را در برنداشته باشد، آفريده نميشود؛ از اين رو همانگونه كه انسان از الهام ملك منتفع ميشود، از وسوسه شيطان نيز بهره ميبرد.
اگر اوهام شيطاني نبود، اولياي الهي براي كشف حقايق در جست و جوي براهين برنميآمدند. چه بسا آدمي از عداوت دشمن، بيشتر از محبت دوست بهرهمند ميشود. يكي از فوائد عداوت دشمنان، سرعت بازگشت به سوي خداست.
از امام علي (ع) نقل شده كه فرمود: خدا ميخواهد كرامتش را بر مؤمنان ظاهر سازد؛ زيرا اگر ابليس و وسوسههايش نبود، نور معرفت بر دل مؤمن نميتابيد و عطر محبت از آن پيدا نميشد.(35)
بدين سان وجود ابليس براي افراد با ايمان و رهپويان راه حق زيانبخش نيست؛ بلكه وسيله پيشرفت و تكامل است.(36)
2- وجود ابليس و شرور ديگر به خودي خود براي انسان خوب يا بد نيست؛ بلكه خوب يا بد بودن هر چيز، به نوع واكنش انسان در برابر آن بستگي دارد؛ بر اين اساس، وجود ابليس در صورتي كه از او پيروي شود، شر، و در صورت مخالفت، خير و موجب تعالي است.
3- وجود ابليس براي نظام عالم انساني كه بر سنت اختيار و سعادت نوع بنا شده، ضرورت دارد. مرتبه وجودي انسان ايجاب ميكند كه آزاد و مختار باشد تا بتواند كمال و فعليت خويش را از راه اختيار و انتخاب بدست آورد؛ از اين رو همواره بايد بر سر دو راه: (وَ هَدْيناهُ النَّجْدَيْن) (بلد، آيه 10) و ميان دو دعوت (فَالْهَمَهُما فُجورَها و تَقْواها) (شمس، آيه8) قرار گيرد.(37) راه راست و صراط مستقيم كه همان راه سعادت و رهايي او است و فطرت و فرشته، وي را به اين راه ميخوانند و بيراهه و فجور كه شيطان با وسوسههاي خويش در جهت سوق انسان به آن سو ايفاي نقش ميكند؛ بنابراين، وجود شيطان كه به شرارت ميخواند ضرورت دارد؛ زيرا طاعت بدون معصيت بيمفهوم است و با بطلان طاعت و معصيت، ثواب، عقاب و رسالت هم باطل ميشود.
4- آفرينش ابليس، براي امتحان بندگان است: (وَ ما كانَ لَه عَلَيهِم مِنْ سُلطان الّا لِنَعلَمُ مِن يؤمِنُ بال آخره مَمَن هُوَ مِنْها في شك) (سبأ، آيه 21) خداوند، القائات شيطان را براي بيماردلان و سنگ دلان مايه آزمايش قرار داده است: (لِيَجْعَلَ ما يُلِقي الشَيْطان فِتْنَته لِلَّذينَ في قُلوبِهم مَرضُ وَ القاسيَهِ قُلوبُهُم) (حج، آيه 53) ابليس، با بهرهگيري از هواي نفس انسان، او را وسوسه كرده، در بوتهي آزمايش قرار ميدهد. تكليف و هدايتپذيري، بدون آفرينش ابليس تحقق نمييابد. دو آيه 43 انعام و 48 انفال نيز به تزيين اعمال انسان براي وي از سوي شيطان اشاره دارد. خدا اجازه چنين فتنهگري را از آن رو به شيطان داده تا آزمايش بندگان، كامل و زمينهي تربيت بشر فراهم شود.(38)
برابر آيات پيشين، مصلحت القائات شيطاني، آزمون عامهي مردم است و امتحان، از سنن الهي حاكم بر عالم انساني به شمار ميرود كه سعادت و شقاومت انسان بدان بستگي دارد و البته در اين صحنه پيكار، خداوند انسان را در مقابل وسوسههاي شيطان بيدفاع واننهاده است؛ بلكه با اعطاي عقل، فطرت پاك و عشق به تكامل، انسان را به سوي حق رهنمون كرده و با تزئين ايمان در قلب وي و شناساندن فجور به وي او را در مقابل شيطان مجهز و مؤيد كرده است.(39)
به گفتهي برخي نسبت ابليس با ملائك، نسبت وهم به قوه عاقله است. همان گونه كه وجود وهم در عالم صغير، در ادراك جزئيات لازم است البته اگرچه موجب غلط و كفر ميگردد، ولي ضرر آن با حكمت و برهان دفع ميشود. وجود شيطان نيز براي عمارت نشئه دنيايي ضرورت دارد و شر او با نور اسلام و شريعت دفع ميشود.(40)
فصل چهارم: شيوههاي تهاجم ابليس و راههاي مقابله با او
1-ابليس و پيامبران
براساس روايتي از امام صادق و امام رضا (ع) ابليس از زمان آدم به بعد نزد انبيا حضور مييافته و با آنان گفت و گو ميكرده است.
در قرآن كريم و روايات، گوشههايي از اقدام ابليس بدين شرح انعكاس يافته است:
كوششهاي خصمانه ابليس بر ضد حضرت آدم مشتمل بر وسوسه: «فَوَسْوَسَ إِلَيهِ الشَيطنُ» (طه، 120) سوگند دروغ مبني بر خيرخواهي: «وَ قاسَمَهُما إِني لَكُما لَمِنَ النَّصحينَ» (اعراف،12) فريبكاري و ايجاد زمينه هبوط مشقتآميز از بهشت:
«فَأَزَلَّهُمَا الشَّيْطنٌ عَنْها فَأخْرَجَهُمَا مِمّا كَانَا فِيهِ وَ قُلْنَا أهْبِطُوا» ( بقره، 36) در آيات قرآن گزارش شده است. افزون بر موارد پيشين، پس از توبه هنگام انجام مناسك حج كه با آموزش جبرئيل صورت ميپذيرفت، بارها خود را نماياندند كه به اشاره فرشته وحي، از سوي حضرت آدم رانده شد.(41) وي دربارهي اسمگذاري فرزند نيز چنان وسوسه كرد كه نزديك بود ميان آدم و حوا اختلافهايي پديد آيد ابليس پس از تولد فرزندان آدم آنان را به عرصه نزاعي كشاند كه به قتل هابيل منجر شد.(42)
يكي از آزمونهاي الهي براي حضرت ابراهيم (ع)، رؤياي مأموريت قرباني كردن فرزند بود كه ابليس كوشيد با وسوسه او و ايجاد ترديد در همسر و فرزندش، مانع تراشي كند؛ ولي طبق آيات 104-105 صافات«وَ نَدَايَنهُ أنْ يَأِبرَاهيمُ * قَدْ صَدًّقْتَ الرُّءيَا» خداوند او را از صادقه بودن رؤيا مطمئن ساخت. از ابن عباس نقل ميشود هنگامي كه ابراهيم (ع) مشغول انجام مناسك بود ابليس سه بار بر وي ظاهر گشت كه با واكنش سخت پرتاب سنگ از سوي ابراهيم مواجه شد كه هم اكنون نيز حركت نمادين آن (رمي جمرات) جزء مناسك به شمار ميرود. ابليس در طراحي، آموزش و ساخت منجنيق نيز كه در پرتاب حضرت ابراهيم به درون آتش به كار گرفته شد، نقشي اساسي ايفا كرد.(43)
خداوند قدرت فرمانروايي بر جنيان و شياطين را به حضرت سليمان عنايت فرمود: «وَ مِنَ الشيطين مِنْ يغوصون له» (انبياء ، 82) ( وَ الشَيطين كلَّ بَنّاءٍ وَ غَوّاصٍ) (ص/38، 37) اما وي را نيز با يكي از آنان آزمود: ( وَ لَقَد فَتنا سليمن وَ ألْقَينا علي كُرسيه جسداً) (ص/38، 34) ولي آنان با آموزش سحر و جادو به امت وي، به انتشار كفر و فساد دست زدند: (وَ ما كَفَر سُليمن وَ لكنًّ الشَيطينَ كَفَروا يُعَلِّمونَ النّاسَ السِّحْرَ) (بقره/ 102)
چگونگي اين آموزش و نشر، در روايات چنين گزارش شده است: ابليس پس از مرگ سليمان، تمام آموزههاي سحرآميز را در كتابي گرد آورد و در ابتداي آن نگاشت: اين آن چيزي است كه آصف بن برخيا براي سليمان بن داوود از گنجينههاي علوم نگاشته است.(44)
براساس آيه پيشين، اين آموزهها را شياطين به مردم آموختند.
ايجاد زمينه پيدايش امور مشقت آفرين و سخت براي ايوب (ع) پيامد كوششهاي ابليس بود: (أني مسني الشيطان بِنُصُبِ وَ عذاب) (ص/41)
اين كوششها كه از حسادت ابليس بر عبوديت و شكرگزاري ايوب نشأت ميگرفت، فقط به خود او منحصر نميشد، بلكه همسر وي را كه دختر حضرت يعقوب بود نيز دربرگرفت؛ به گونهاي كه براي رهيدن از آن همه مشكلات، همسر وي را به سجده در برابر خود دعوت كرد. افزون بر اين، امت را با تمسك به ادله واهي از تماس و هدايت جويي از وي باز ميداشت.(45)
فراموشاندن آوردن ماهي به وسيلهي يوشع كه گفته شده قرآن از او با عنوان (فتاه) (كهف/ 60) ياد كرده، كوششي از سوي ابليس گزارش شده است كه (وَ ما أنْسنيِه إلّا الشَّيطنَ اَنْ اَذْكُرَه) (كهف/ 63)
برانگيختن آتش حسادت در برادران كه سختيهاي بسياري را در زندگي يوسف در پي داشت: (اَنْ نزعْ الشَيْطَن بَيْني و بَيْنَ إِخْوَتي) (يوسف/ 100) نيز فراموشاندن بازگويي داستان يوسف نزد عزيز مصر به وسيلهي همبند آزاد شدهي وي كه موجب بقاي يوسف در زندان تا چندين سال ديگر شد، از اقدامهاي خصمانه ابليس بوده است.(46)
كوشش براي كشاندن موسي (ع) به حمايت يكي از ياورانش در بنياسرائيل كه به مرگ دشمنش منتهي شد، به صراحت اقدامي از سوي شيطان معرفي شده است: (فَوَ كَزَهُ مُوسي فَقَضي عَليهِ قالَ هذا مِن عَمِل الشَّيْطن) (قصص/ 28، 15) افزون بر مورد پيشين، ظاهر شدن ابليس بر موسي در كوه طور، دروغگويي به امت وي، تحريك سامري و پديد آوردن زمينهي گوسالهپرستي از ديگر اقدامهاي ابليس بر ضد حضرت موسي (ع) است كه در روايات ذكر شده است.
برابر روايات، ابليس نخست قوم لوط را به ارتكاب عمل زشت لواط فراخواند سپس همجنسگرايي را ميان زنان نيز رواج داد.(47)
از ابن عباس روايت شده كه حضرت عيسي (ع) در 30 سالگي به پيامبري مبعوث شده و معجزههاي خويش را در ميان مردم آشكار ساخت. ابليس نزد وي آمد و با گوش زد كردن ولادت او بدون آن كه پدري داشته باشد و با تأكيد بر سخن گفتن وي در گهواره و با تكيه بر معجزههايش چون شفاي بيماران و زنده كردن مردگان و عبور از دريا بدون آن كه در آب فرو ميرود، به وي گفت:
تو به بالاترين درجهي ربوبيت رسيدهاي و روزي خواهد آمد كه بر آسمانها و زمين و هر كس در آنهاست، برترييابي و آن دو را اداره كرده، به ديگران روزي دهي!
حضرت عيسي(ع) پس از ذكر هر يك از موارد پيشين، آن را به خداوند منتسب ساخته، در پايان چنان به عبادت و تضرع خداوند بزرگ پرداخت كه ابليس هراسان از نزد او گريخت.(48)
افزون بر مورد پيش گفته شده در كوه «اريحا» به صورت پادشاه فلسطين نزد حضرت آمد و گفت: اي روحالله! تو كه مردگان را زنده ميكني و بيماران را بهبود ميبخشي، خود را از كوه پرتاب كن! حضرت عيسي (ع) در پاسخ او فرمود:
در آن گونه امور، خداوند به من اجازه داده است؛ ولي در اين اقدام چنين نيست و در روايت ديگري فرمود: بنده هرگز خداي خويش را نميآزمايد.(49)
براساس روايات، روزي ابليس نزد عيسي (ع) آمد و براي شبههافكني پرسيد: آيا خداوند ميتواند همه جهان را در تخم مرغي جا دهد بدون آنكه تخم مرغ را بزرگ كند؟ حضرت عيسي (ع) فرمود: خداوند هرگز به ناتواني وصف نميشود. وانگهي، چنين عملي فينفسه محال و نشدني است.(50)
حضرت يحيي كه از كودكي به نبوت برگزيده شد، از همان آغاز، مردم را به عبادت خداوند؛ فراخواند ولي پس از نهي پادشاه از ازدواج با خواهرزاده خود به تحريك ابليس كشته شد. پدرش حضرت زكريا نيز پس از شهادت وي گريخت و در درختي پنهان گشت، ولي به راهنمايي ابليس، مردم آن درخت را بريدند و زكريا را نيز به شهادت رساندند. گونههاي ديگر روايت پيشين، علت گريختن زكريا را نشر اتهامهاي نادرست بر ضد وي در ميان مردم دانستهاند.(51)
قرآن فقط از كوشش ابليس در فراموشاندن: « وَ إِمّا يَنْسَّنكَ الشَّيْطن» (انعام/ 6، 68) واخلال درتحقق آرزوي پيامبر گرامي اسلام در هدايت امت: «أَلقَي الشَّيْطنَ في أمْنيَتِه» (حج/ 52) پرده برداشته است؛ ولي در روايات، گزارشهاي بيشتري دربارهي اقدامهاي ابليس بر ضد آن حضرت ارايه شده است؛ حضور در اجتماع دارالندوه كه براي كشتن پيامبر (ص) تشكيل شده بود، تحريك مشركان براي رفتن به جنگ بدر و احزاب و هدايت آنان در منازعه با پيامبر «صلي الله عليه و آله و سلم» تحريك عمر و بن عبدود در جنگ خندق، كم جلوه دادن تعداد مسلمانان در چشم كافران براي تقويت روحيهي آنان و لشكركشي شياطين در برابر مسلمانان حتي فراخوان همهي لشكريانش در روز غدير، نمونههايي از اين اقدامها است.
در تفاسير نيز گزارشهايي از گفت و گو، مجادله، وسوسه و كنشهاي خصمانه ديگر ابليس بر ضد انبياء و اولياي الهي ارائه شده است. روايات درمورد شرارتها و گفتو گوي ابليس با پيامبراني چون نوح، ابراهيم، داوود، زكريا، ذيالكفل (بنابراين كه وي از پيامبران باشد)، موسي، عيسي و پيامبر گرامي اسلام (ص) و در زمان حيات و پس از رحلت آن حضرت با امام علي (ع) نيز گزارشهايي را ارايه كردهاند.
روشن است كه به سبب عصمت انبيا، كوششهاي گوناگون ايذايي و وسوسههاي تعبانگيز ابليس، در نفوس پيامبران تأثيري بر جاي نميگذارد؛ بلكه به جهت مصالحي مانند آزمودن آنان بوده است. اقدامهاي فريبكارانه وي براي گمراهي امتهاي آنان نيز گرچه زحمات بيشتري را براي پيامبران در پي داشت، هرگز مانع تحقق اهداف و آرزوهاي آنان نبوده است.
2- اهداف و شيوههاي ابليس :
«قالَ فَبِعِزَتِكَ لَأغْوِيَنَّهُمْ أَجّْمَعين* إلّا عِبادَكَ مِنْهُمُ الْمُخلَصينَ» (ص، آيات 82 و 83) و در نخستين گام به وسوسه آدم و حوا پرداخت: «فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّيطانُ» (اعراف، آيه20) خداوند نيز هدف ابليس را در گمراهي كشاندن انسانها : «وَ يُريدُ الشَيطانُ أنْ يُضِلَهُمْ ضَلالاً بَعيِداً» (نساء، آيه 60) و نيز جهنمي كردن آنها به روشني بيان ميكند: «أوَ لَوْ كانَ الشَّيطانُ يَدعُوهُمْ إلي عَذابِ السَّعيِرِ» (لقمان، 21) «إِنَّما يَدعُوا حِزبَهُ لِيَكوُنوا مِنْ أصحابِ الْسَّعيِر» (فاطر، آيه6) ابليس، هم در حوزهي انديشه و هم در حوزهي عمل، فعاليت دارد و ميكوشد در ارتباطهاي فردي، اجتماعي، سياسي و اقتصادي آدميان اخلال كند. او براي تحقق مهمترين هدف خود كه انحطاط انسان و انحراف او از صراط مستقيم است.(53) اهداف مياني و راهكارهايي دارد كه قرآن، سخنان تهديدآميز وي بر ضد انسان را پس از مهلت يابي بدين شرح باز گفته است:
ابليس به خداوند گفت: چون مرا گمراه ساختي، من هم براي فريفتن آدميان بر سر راه راست تو خواهم نشست و از پيش رو و پشت سر و طرف راست و چپشان بر آنها ميتازم؛ به گونهاي كه بيشتر آنان را شكرگزار نخواهي يافت: «قالَ فَبِما أغْوَيْتَني لَأقعُدنَّ لَهُمْ صِراطَكَ الْمٌستَقيمَ * ثُمَّ لاتِيَّنَهُمْ وَ مِنْ بَيْنِ أَيديِهمْ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ وَ عَنْ إيْمانِهِمْ وَ عَنْ شَمائِلِهِمْ وَ لا تَجِدُ أكْثَرَهُمْ شاكِرِينَ» (اعراف، آيات 16و17)
ابليس گفت: اگر تا روز قيامت مهلتم دهي، به طور قطع بر بيشتر فرزندان آدم، لگام خواهم زد و آنان را ريشهكن خواهم ساخت: «قالَ أرَأيْتَكَ هذا الَّذي كَرَمْتَ عَلَيَّ لَئِنْ أَخَّرْتَنِ إلي يَوْمِ القِيامَه لأختَنِكَنَّ ذُرِّيَّتَهٌ إلّا قَليلاً» (اسراء، آيه 62)
«إنّما يُريدُ الشَّيطانُ أنْ يُوقِعَ بَيْنَكُمُ العَداوَهَ وَالبَغضاءَ فِي الْخَمرِ وَ المَيْسِرِ وَ يَصُدُكَمْ عَنْ ذِكْرِاللهِ وَ عَنِ الصَّلاهِ فَهَلْ أَنْتُمْ مُنْتَهونَ» (مائده، آيه 91)
نجوا از القائات شيطان است تا در كساني كه ايمان آوردهاند، دلتنگي پديد آورد: «إنّما النَّجوي مِنَ الشَّيطانِ لِيَحزُنَ الَّذينَ آمَنُوا» (مجادله، آيه 10)
«كَمَثَلَ الْشَّيطانِ إذْ قالَ الإنْسانِ اكَفَرَ فَلّما كَفَرَ قالَ إنّي بَرِيءٌ مِنْكَ»
(حشر، آيه16) دعوت ابليس به كفر، بدان جهت است كه كفر زمينهي دوستي و ولايت، بلكه سلطه كامل او را فراهم ميسازد: «إنّا جَعَلنَا الشَّياطينَ أوْلياءَ لِلّذينَ لايُؤمِنوُنَ» (اعراف، آيه27)
آراستن گناه و زيبانمايي افكار و اعمال باطل در ديدگاه مرتكبان گناه ، شيوهي ديگر ابليس است: «قالَ ربِّ بِما أَغْوَيتَني لأَزينَّن لَهُمْ فِي الأرْضِ» (حجر، آيه 39) و نيز آيه 48 سورهي انفال؛ آيه 63 سورهي نحل؛ آيه 43 سورهي انعام؛ آيه 24 سورهي نمل؛ آيه 27 و 28 سورهي عنكبوت اشاره به همين مطلب دارد. قرآن از آراستن نعمتهاي دنيايي و محبوب نماياندن زنان، فرزندان، اموال فراوان از زر و سيم، مركب، دام و كشتزار، در آيات 212 بقره و آيه 14 سورهي آل عمران پرده برداشته است.
يكي از شيوههاي ابليس براي گمراهي انسانها، برانگيختن آرزوي طول بقا وديگر آرزوهاي دور و دراز دنيايي است(54): «وَ لَأٌضِلَّنَّهُمْ وَ لَأُمَينَنهُمْ» (نساء، آيه 119).
يكي از راههاي نفوذ ابليس در حزب خويش، اصلي نماياندن موضوعات فرعي و جلب توجه ايشان بدان است تا بدين وسيله، ياد خداوند يا عمل به وظايف خود، فراموششان گردد:
«اسْتَحْوَذَ عَلَْهِمَ الشَّيْطانُ فَأَنْساهُمْ ذِكْرَ اللهِ أولِئِكَ حِزْبَ الشَّيطانِ ألا إنَّ حِزبَ الشَّيطانِ هُمُ الْخاسِرونَ» (مجادله، آيه 19)
« وَ ما أنْسانِيَهُ إلا الشَّيْطانُ» (كهف، آيه 63) و نيز سورهي يوسف آيه 42. « فَأنساهُ الشَّيطانُ عَنْ ذِكرِرَبِّه»
روش ديگر ابليس، ايجاد ترس در پارهاي اوقات چون هنگام رويارويي با دشمن است.(55)
«إِنَّما ذلِكُمُ الشَّيْطانُ يُخَوِّفُ أوْلياءَهُ فَلا تَخافوُهُمْ وَ خافوُنِ إِنْ كُنْتُمْ مُؤمِنينَ» (آل عمران، آيه 175)
روش ديگر، آسانسازي و كوچكنمايي گناهان بزرگ و زمينهسازي براي ارتكاب آن از طريق ظاهركردن كار زشت در هيئتي زيبا با تطويل آرزوهاي انسان است(56) : « الْشَّيطانٌ سَوَّلَ لَهُمْ وَ أَمْلي لَهُم» (محمد، آيه25)
«وَ مَنْ يَتَّبِعُ خُطُواتِ الشَّيطانِ فَإنّهُ يَأمُرُ بِالْفَحشاءِ وَ الْمُنْكَرِ» (نور، آيه21) شيطان، در ارتكاب انسان به شرابخوري و بتپرستي و قماربازي ميكوشد: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنوُا إِنّمَا الْخَمْرَ وَ الْمَيْسِرُ وَ الأنْصابُ وَ الأزْلامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّيطانِ فَاجْتَنِبوُهُ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحوُنَ» (مائده، آيه90) و نيز شياطين به آموختن سحر به مردم همت ميگماردند:
«وَ لكِنَّ الْشَياطينَ كَفَروا يُعَلِّموُنَ النّاسَ السِّحْرَ» (بقره، آيه 102)
حضرت يوسف (ع) بر هم خوردن ارتباط درست ميان خود و برادرانش را به شيطان نسبت ميدهد: «أنْ تَرَغَ الْشَّيطانُ بَيْني وَ بَينَ إخْوَتِي» (يوسف، آيه100) حضرت موسي (ع) نيز درگيري يكي از دشمنانش را با وي كه به قتل اوانجاميد، محصول تلاش شيطان ميداند: «قالَ هذا مِنْ عَمَلِ الْشَّيطانِ إِنَّهُ عَدُوٌّ مُضِلٌّ مُبِينٌ» (قصص، آيه15) به همين جهت، به همگان سفارش ميكند كه با يكديگر نيكو سخن بگويند تا شيطان نتواند ميان آنان آتش دشمني برافروزد: «وَ قُلْ لِعِبادي يَقولوُا الّتي هِيَ أَحْسَنُ إنْ الشَّيطانَ يَنْزَغُ بَيْنَهُم» (اسراء، آيه 53) اين كوشش شيطاني از طريق شراب و قمار نيز پيگيري ميشود: « إِنّما يُريدُ الشَّيطانُ أَنْ يُوقِعَ بَيْنَكُمُ الْعَداوَهَ وَ البَغْضاءَ في الخَمْرِ و المَيْسِر» (مائده، آيه 91) شياطين با ايجاد زمينه مجادله نيز ميكوشند حقگويان را به اطاعت خويش وادارند يا به تشنج دامن زنند: «وَ إِنَ الْشَّياطِينَ لَيُوحوُنَ إلي أوْليائِهِمْ لِيُجادِلوكُمْ وَ إِنْ أَطَعْتُموهُمْ إنَّكُمْ لَمُشرِكونَ» (انعام، آيه 121 و نيز حج آيه 3)، افزون بر آن ابلاغ سخنان زيبا و فريبنده به دشمنان انبياء، در مقابله با تبليغ حق ميكوشند. شياطين، آدمي را هنگام انتخاب حق بر باطل، به ترديد ميافكنند و در مسير حيات معنوي به رهزني ميپردازند. آنان از اين راه آدميان را حيران و مذبوب ميسازند.(57)
ابليس و دستياران وي در جهت تحكيم پايههاي حكومت طاغوت كه به اجراي فرمانهاي الهي گردن نمينهند، ميكوشند و مؤمنان را به داوري بردن نزد آنان فرا ميخوانند: «يُريدُونَ أنْ يَتَحاكَموُا إلَي الطّاغُوتِ وَ قَدْ أمِروُا أنْ يكْفُرُوا بِه وَ يُريدُ الشَّيطانُ أَنْ يُضَلَّهُمْ ضَلالاً بَعيدا» (نساء ، آيه 60)
شيطان با ايجاد ترديد و مشابه دانستن ربا و بيع، قدرت تشخيص درست را از بين برده، ريا را ميگستراند(58): «ألَّذينَ يَأكُلوُنَ الرِّبا لايَقوُمونَ إِلّا كَما يَقُوُم أَلَّذي يَتَخَبَّطُهُ الشَّيطانُ مَنَ الْمَسِّ ذلك بأنَّهم قالوا إنّما البيعُ مثلُ الرّيا» (بقره، آيه 268)
«الْشَّيطانُ يَعِدُكُمُ الْفَقْرَ» (بقره، آيه 268)
3- گرفتاري بسياري در دام ابليس:
قرآن، عوامل و زمينهها و رمز نفوذ ابليس را چنين بيان كرده است:
پذيرفتن ولايت ابليس و شرك به خداوند موجب سلطهي ابليس ميشود: «إنّما سلطانُهُ عَلَي الّذينَ يَتَوَلَّونَه وَ الّذينَ هُم بِهِ مُشْرَكوُنَ» (نحل، آيه 100)
هر كس از ياد خدا دل بگرداند، بر او شيطاني ميگماريم كه همنشين او باشد: « وَ مَنْ يَعِشُ عَنْ ذِكْرِ الرَّحمنِ نُقيض لَه شَيطاناً فَهْوَ لَهُ قَرينٌ» (زخرف، آيه36)
سنگدلي، زمينهي تزيين اعمال ناشايست را پديد ميآورد: « وَ لكنَّ قَسْت قُلوبِهِمْ وَ زَيِّنَ لَهُمْ الشَّيطان ما كانوا يَعْمَلون» (انعام، آيه 43)
انسلاخ و جدايي از آيات الهي و دل بستگي به ماديات و به تعبير قرآن إخلاد إِلي الارض و پيروي از هواي نفس زمينه فعاليت شيطان را در وجود انسان فراهم ميكند: «وَاتلُ عَليهم نَبَأ الَّذي آتَيناهُ آياتِنا فَانْسَلَخَ مِنْها فَأَتْبَعَه الشَّيطانَ فَكان مِنَ الغاوين* و لَوْ شِئْنا لَرَفْعناهُ بِها و لكِنَّه أخْلَد إِلي الأرضِ وَ اتَّبَعَ هواهُ» (اعراف، آيات 175 و 176)
سلطه شيطان بر اثر گناه پديد ميآيد: « إِنَّ الَّذِينَ تَوَلَّوْاْ مِنكُمْ يَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعَانِ إِنَّمَا اسْتَزَلَّهُمُ الشَّيْطَانُ بِبَعْضِ مَا كَسَبُواْ » (آل عمران، آيه 155)، «هَلْ أُنَبِّئُكُمْ عَلَى مَن تَنَزَّلُ الشَّيَاطِينُ * تَنَزَّلُ عَلَى كُلِّ أَفَّاكٍ أَثِيمٍ » (شعراء، آيات 221 و 222)
4- كيفيت فريب و گمراه سازي :
«إنَّه يَراكُم هُوَ و قبيلَه مِنْ حَيْثُ لا تَروْنَهُمْ» (اعراف، آيه 27) ابليس و شياطين تحت امر او، با بهرهگيري از ابزار عواطف و احساسات انسان، در ادراك وي تصرف كرده، اوهام و انديشههاي دروغين و باطل را در نفس او ميافكنند؛ با اين حال، انسان اين اوهام را از خود دانسته و در آن ترديدي ندارد؛ از اين رو افكار و اوهام ياد شده، هم به ابليس و هم به انسان نسبت داده ميشود و با استقلال انسان در انديشه و اراده منافاتي ندارد؛ زيرا تصرف ابليس در ادراك انسان، تصرف طولي و در جهت ارادهي انسان است و نه در عرض و برابر آن(59) ؛ به همين جهت، پس از فراخواندن ابليس به انجام معصيت يا ترك طاعت، آدمي در خود براي انجام واجبات، احساس سنگيني ميكند و براي انجام گناهان ميل شديد در خود مييابد؛ بدين جهت، در قرآن از اين اوهام القايي ابليس به وسوسه ياد ميشود. «فَوَسْوَسَ إليهِ الشَيطان» (طه، آيه 120)
برخي مفسران گفتهاند: وسوسه، صوتي خفيف است كه ابليس در گوش آدمي ميافكند. وسوسهي ابليسي با ويژگي فراخواندن به گناهان قابل تشخيص و شناسايي است(60). به تصريح قرآن، ابليس با تزيين، آراستن و جلوه دادن دنيا در چشم انسان، او را به سوي گناهان ميكشاند و از توجه به حقيقت خويش و ياد خداوند باز ميدارد؛ بنابراين ابليس در برابر هواي نفس، استقلال وجودي دارد؛ اما استقلال عملي نداشته، فقط از رهگذر هواي نفس آدمي عمل ميكند.(61) از جمله راههاي نفوذ شيطان، شهوت، غضب و هواي نفس دانسته شده است(62) و برخي با واجب دانستن شناخت راههاي نفوذ شيطان؛ مواردي چون حسد، حرص و تعصب ... را نيز بدانها افزودهاند.(63)
5- راههاي مقابله با كوششهاي ابليس :
ابليس از همان آغاز، با اعتراف به عدم توانايي خود در فريب مخلصان و آنان كه از قيد خويش رهايي يافتهاند، يعني مخلصان، اخلاص را حسن تسخيرناپذير شياطين معرفي كرد:
« وَلأغْوِيَنَّهُمْ أجّمَعين* إِلّا عِبادِكَ مِنْهُم الْمُخْلَصينَ» (حجر، آيات 39 و 40) نيز ص/ 82، 83
شيطان بر آنان كه در حصن ايمان، سنگر گرفته و بر خدا توكل كردهاند، هيچگونه سلطهاي نخواهد داشت: «إنّه لَيْسَ سُلْطانٌ علي الّذين آمُنوا وَ علي ربّهم يتوكّلون» (نحل، آيه 99)
پناه بردن به خداي يگانه و پناه جستن از وي در برابر دشمن بيامان، يكي از راههاي مقابله با ابليسان است كه قرآن ما را بدان فراخوانده: «و امّا يَنْزَغنّك مِنَ الشَّيطانِ نزعٌ فاستعذْ بالله إِنّه سميعٌ عليم» (اعراف، آيه 200) نيز مؤمنون، آيه 97؛ نحل، آيه 98؛ فصلت، آيه 36؛ آل عمران، آيه 36.
پاكيزگي و طهارت، آدمي را از پليدي شيطان دور ميسازد: «وَ يُنَزَّلُ عَليكُم مَن السَّماءِ ماءً لِيُطَّهِرَكُم بِه و يُذْهِبْ عَنكُم رِجْزَ الشَّيْطان» (انفال، آيه11) چنانكه تحصيل ملكه تقوا و تحكيم آن، چشمان دل را بر تماس و وسوسهي ابليس و يارانش بينا و از فرو افتادن در دامهاي وي حفظ ميكند(64): «اِنَّ الذين اتّقوا إِذا مَسَّهَم طائِفٌ مِنَ الشَّيْطانِ تَذَكَّروا فإِذا هُمْ مُبْصِرُون» (انفال، آيه 201)
فصل پنجم : روابط فردي و اجتماعي ابليس
1- فرزندان و ياران شيطان :
در برخي روايات بعضي از اسامي ذريه شيطان و ياران و اتباع او عنوان شده كه به چند نمونه از آنها اشاره ميشود:
1- زَوال: كه كارش شراكت در نكاح و آميزش حرام است.
2- قفندر: كه هركس در خانهاش چهل روز طبنور نوازد قفندر بر تمام اعضاي او مينشيند و از او غيرت را زايل ميكند.
3- رها: كه مانع بيدار شدن بندگان براي نماز شب ميشود.
4- متكوّن: كه به هر صورتي درميآيد چه به صورت كوچك و به چه به صورت بزرگ و مردم را به اين وسيله گول ميزند.
5- وَلهان: كه مأمور است به هنگام وضو گرفتن وسواس ايجاد كند.(66)
2- برادران شيطان :
3- حزب شيطان :
حزب الشيطان نيز كه يك تعبير قرآني و در مقابل حزبالله است، به پيروان شيطان و كساني كه در خط او هستند اطلاق ميشود. البته شيطان نميتواند همه كس را عضو رسمي حزب خويش قرار دهد و آنها را به سوي جهنم دعوت كند، نفرات حزب او كساني هستند كه طوق بندگي و ولايت او را بر گردن نهادهاند و كساني هستند كه بارزترين نشانههاي آنها نفاق و دشمني با حق و فراموشي ياد خدا و دروغ و نيرنگ است.
حزب شيطان برعكس حزبالله، در آخر با زيانكاري و شكست و ناكامي در برنامهها و باز ماندن از مقصد روبرو است و نيز اين حزب و پيروان خود را به آلودگي و گناه، به پليديهاي شهوات، به شرك و طغيان و سرانجام به آتش دعوت ميكند.
خداوند متعال در قرآن كريم ميفرمايد: «إسْتَحْوِذْ علَيهم الشَّيطان فَأَنْسينهُم ذِكرَالله، أولئكَ حِزْبُ الشَّيطان، الا اِنَّ حِزْبَ الشَّيْطانَ هُمْ الخاسِرون»(69): (شيطان بر آنها چيره شده و ياد خدا را از خاطر آنها برده است، آنها حزب شيطاناند، بدانيد كه حزب شيطان زيانكارانند»(70).
4- پيروان شيطان :
5- دوستان شيطان :
نقل شده است كه روزي حضرت رسول (ص) با شيطان ملاقات كرد و فرمود: اي لعين! دوستان تو از امت من چه كساني هستند؟ شيطان گفت: دوازده نفر، امير ستمگر، ثروتمند خودخواه، كسي كه باك ندارد ازكجا به دست ميآورد و در كجا صرف ميكند، عالمي كه پادشاه ستمكاري را با ظلم و جورش تأييد كند، تاجر خائن كه در تجارت خود به مردم خيانت كند، محتكر كه ارزاق مردم را ارزان ميخرد و براي گران شدن ذخيره و انبار ميكند، زناكار، رباخوار كه مال فقيران را به اين وسيله از كفشان بيرون ميآورند، افراد بخيل كه از انفاق مال خود بخل ميورزند، كاهلان در نماز، شخص سخنچين، كساني كه مست و بيهوشاند. »(71)
فصل ششم : سرانجام و عاقبت ابليس
1- فرجام ابليس در دنيا :
خداوند هم اين خواستهي او را پذيرفته و فرمود مسلماً از مهلتيافتگاني «قالَ فَاِنَّكَ مِنَالمُنْظَرينَ (حجر، 37) در اينكه منظور از يومالوقت المعلوم چه روزي است مفسران احتمالات متعددي دادهاند كه مهمترين آنها اين است كه منظور روز قيامت است چرا كه او ميخواست تا آن روز زنده بماند تا از حيات جاويدان برخوردار گردد و با نظر او موافقت گرديد به خصوص اينكه تعبير به يومالوقت المعلوم در آيه 50 سورهي واقعه دربارهي روز قيامت نيز آمده است.
ولي اين احتمال بسيار بعيد است چرا كه اگر چنين ميبود بايد خداوند به طور كامل با درخواست او موافقت كرده باشد در حالي كه ظاهر آيات فوق اين است كه به طور كامل با درخواست او موافقت نشده و تنها تا يومالوقت المعلوم موافقت شده است.(72)
ولي نظر ديگري هم هست و آن اينكه منظور از وقتالمعلوم ظهور امام زمان عجاله تعالي فرجه است كه وقتي حضرت ظهور نمايند از جمله كارهايي كه انجام ميدهند محاكمه واعدام ابليس است كه طبق روايات حضرت شيطان را در مسجد كوفه گردن ميزنند و به عمر ننگين او پايان ميدهند.(73)
آيا اگر شيطان نبود باز هم در اين عالم گناهي صورت ميگرفت يا نه؟
بسياري از اذهان به اين سؤال مشغول است كه آيا اگر شيطان نبود باز هم گناهي صورت ميگرفت يا اينكه همهي انسانها پاك و معصوم بودند و ديگر هيچ كس جرم و جنايتي انجام نميداد اگر كمي در آيات قرآن دقت نمائيم ميفهميم كه ما يك شيطان باطني داريم و يك شيطان ظاهري. شيطان ظاهري همان ابليس است و شيطان باطني كه نفس انسان است، قرآن در سورهي مباركه ي يوسف آيهي 53 ميفرمايد:« إنَّ النَفَسُ لَاُمّارهٌ باِلسُّوء». نفس (سركش) بسيار به بديها امر مينمايد پس حتي اگر شيطان نبود باز هم گناه و عصيان صورت ميگرفت و نكتهي قابل توجه اينكه خداوند درمورد مكر و كيد شيطان در سورهي مباركهي نساء آيه 76 ميفرمايد: «إِنَّ كَيْدَ الشَّيطانَ كانَ ضَعيفا» (همانا مكر و حيلهي شيطان ضعيف است) در اين آيه خداوند مكر و حيلهي شيطان را ضعيف و ناچيز معرفي مينمايد ولي درمورد نفس با شدت و تأكيدهاي بيشتري ميفرمايد همانا به درستي كه نفس انسان را به بديها امر ميكند و اين به صورت تجربي هم ثابت شده مثلاً روايات زيادي داريم كه درمورد ماه مبارك رمضان ميفرمايد شياطين در غلّ و زنجير هستند ولي باز ميبينيم در همان ماه رمضان هم بسيار جرم و جنايت انجام ميگيرد اگرچه ميزان آن به طور قابل توجهي كاهش مييابد ولي باز هم مردم خطا و گناه زيادي انجام ميدهند پس در نتيجه حتي اگر ابليس هم نبود باز هم اين نفس امارهي ما ساكت نمينشست و به فعاليت خود ادامه ميداد.
البته لازم به توضيح است كه علماي اخلاق براساس آيات قرآني براي نفس (احساسات و عرائز و عواطف آدمي) سه مرحله قائلند؛
نفس اماره كه انسان را به گناه فرمان ميدهد و در اين مرحله هنوز عقل و ايمان آن قدرت را نيافته كه نفس سركش را مهار زند و آن را رام نمايد بلكه در بسياري از موارد در برابر او تسليم ميگردد و يا اگر بخواهد گلاويز شود نفس سركش او را بر زمين ميكوبد و شكست ميدهد اين مرحله همان است كه در آيهي فوق به آن اشاره شد.
نفس لوامه است كه پس از تعليم وتربيت و مجاهدت انسان به آن ارتقاء مييابد در اين مرحله ممكن است بر اثر طغيان غرائز مرتكب خلاهايي بشود اما فوراً پشيمان ميگردد و به ملامت و سرزنش خويش ميپردازد و تصميم بر جبران گناه ميگيرد و دل و جان را با آب توبه ميشويد و به تعبير ديگر در مبارزه عقل ونفس گاهي عقل پيروز ميشود و گاهي نفس، ولي به هر حال كفهي سنگين از آن عقل و ايمان است البته براي رسيدن به اين مرحله جهاد اكبر لازم است وتمرين كافي و تربيت در مكتب استاد و الهام گرفتن از سخن خدا و سنت پيشوايان و اين مرحله همان است كه قرآن مجيد در سورهي قيامت به آن سوگند ياد كرده است سوگندي كه نشانه عظمت آن است. « لا اُقسِمُ بِيوُمِ القيامَه و لا اُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوامَه» (قيامت 1و2) (يعني سوگند به روز رستاخيز و سوگند به نفس سرزنشگر)
نفس مطمئنه است و آن مرحلهاي است كه پس از تصفيه و تهذيب و تربيت كامل، انسان به مرحلهاي ميرسد كه غرائز سركش در برابر او رام ميشوند و توانايي مبارزه با عقل و ايمان را در خود نميبينند چرا كه عقل وايمان آنقدر نيرومند شدهاند كه غرائز نفساني در برابر آن توانايي چنداني ندارند اين همان مرحله آرامش و سكينه است و اين مقام انبياء و اولياء و پيروان راستين آنهاست آنهايي كه در مكتب مردان خدا درس ايمان و تقوا آموختند و سالها به تهذيب نفس پرداخته و جهاد اكبر را به مرحلهي نهايي رساندهاند. اين همان است كه قرآن در سورهي فجر به آن اشاره ميكند آنجا كه ميفرمايد: « يا أيتَها النَّفْسُ المُطْمَئِنَه إِرْجِعي إِلي رَبِّكِ راضيَهً مَرضيَّهً فَادْخُلي في عِبادي وَ ادْخُلي جَنَّتي» (فجر ، آيه27 و28) (اي نفس مطمئن و آرام بازگرد به سوي پروردگارت كه هم تو از او خشنود هستي و هم او از تو و داخل در زمرهي بندگان خاص من شو و در بهشتم قدم بگذار)(74)
2- فرجام ابليس و ياران او در آخرت :
براساس آيات قرآن، در روز حشر، پس از داوري خداوند(75) ، ابليس در سخناني درس آموز با اعلام بيزاري از پيروان خويش، مسئوليت انحرافهاي آنان را برعهده خود ايشان دانسته، ميگويد: همانا خداوند به شما وعده داد وعدهاي راست، ولي من به شما وعده دادم؛ پس تخلف كردم. مرا بر شما تسلطي نبود، جز آن كه شما را خواندم و شما اجابت كرديد؛ پس مرا سرزنش نكنيد و به ملامت خويشتن بپردازيد. اكنون من فريادرس شما نيستم و شما نيز نميتوانيد فريادرس من باشيد. من كفر ميورزم به اين كه شما مرا پيش از اين شريك (پروردگار) كرديد: « وَقَالَ الشَّيْطَانُ لَمَّا قُضِيَ الأَمْرُ إِنَّ اللّهَ وَعَدَكُمْ وَعْدَ الْحَقِّ وَوَعَدتُّكُمْ فَأَخْلَفْتُكُمْ وَمَا كَانَ لِيَ عَلَيْكُم مِّن سُلْطَانٍ إِلاَّ أَن دَعَوْتُكُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لِي فَلاَ تَلُومُونِي وَلُومُواْ أَنفُسَكُم مَّا أَنَاْ بِمُصْرِخِكُمْ وَمَا أَنتُمْ بِمُصْرِخِيَّ إِنِّي كَفَرْتُ بِمَآ أَشْرَكْتُمُونِ مِن قَبْلُ إِنَّ الظَّالِمِينَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ» (ابراهيم، آيه 22)
در پايان، همهي آنان به فرجام خويش رسيده، به «جحيم» افكنده ميشوند: «فَكُبْكِبُوا فيها هُمْ وَ القاوون* وَ جُنودُ إِبليسَ أجْمَعون» (شعراء، آيات 94 و 95)
چگونگي وسوسه و نفوذ شيطان در قلب
در هر سني كه باشيم مهمترين مشكل ما همان هستي خود ما است. گاهي اسرائيل، سرزمين فلسطين را اشغال ميكنند و سعي مي كند صاحب اصلي را از آن بيرون كند؛ همگان ميفهمند و عليه اسرائيل مي شورند. دشمن دروني ما يعني شيطان نيز چنين كاري انجام ميدهد؛ يعني سرزمين هستي ما را اشغال ميكند، ما را از سرزمين خودمان بيرون ميكند و خودش به جاي ما مينشيند و براي ما تصميم ميگيرد. يك نفر ممكن است در تمام مدت عمر تحت ولايت شيطان باشد و زمين زندگي او به وسيله شيطان اشغال شده باشد، يعني شيطان به جاي او حرف بزند، تصميم بگيرد و ... و آن شخص خيال كند خودش اين كارها را انجام ميدهد . شيطان هرگز با مال، جان، خانه و زندگي كاري ندارد؛ او نميخواهد ما را از بين ببرد چون جنگ شيطان كه جنگ صغير و كوچك نيست، جنگ كبير است. در جنگ كوچك، دشمن ميكوشد انسان را از پا درآورد و بكشد، اما در جنگ بزرگ اين چنين نيست، او كه نميخواهد ما را بكشد، او ميخواهد ما را به اسارت بگيرد. از اين رو، ما كاري مهمتر از اين نداريم كه خويشتن خويش را بشناسيم و پاسدار او باشيم و خودمان به جاي خودمان تصميم بگيريم.
البته اين كار كوچكي نيست؛ هم هوش عميق ميطلبد و هم طهارت روح. اگر اين دو عنصر محوري جمع شد به انسان ميگويند تو نگهبان خويشتن باش. يعني اگر كسي خيلي اهل عقل و فكر و خيلي ظاهر بود ميگويند آنجا ديدهباني ديده و مراقب باش ديگري به جاي تو تصميم نگيرد.
تمام تلاش و كوشش عارفان اين است كه اولاً اين سرزمين را حفظ كنند تا بيگانه اشغال نكند، ثانياً خودشان را مهماندار بدانند و جان خويش را به عنوان امانت الهي حفظ نمايند و ثالثاً ديگري به جاي آنها ننشيند و تصميم نگيرد، اين كار عارفان و مؤمنان است.
يعني ميخواهند بكوشند كه بيگانه، خيال خام، كينه باطل، گناه و مانند آن در حرم امن دلشان راه پيدا نكند. اين صحنه دل را تطهير كنند و خودشان براي خود تصميم بگيرند، چون ميدانند با ابديت در ارتباطند و علمشان محدود است. ميكوشند اين زمام را فقط به دست خداوند بدهند كه به جاي آنها بنشيند و تصميم بگيرد.
در مقابل، آن كسي كه هستي را ميبازد در هر سه بخش، گرفتار ويراني است، يعني اول راهها را ناامن ميكند، در مرحله بعد راهزنان وارد حرم امن دل او ميشوند، و سرانجام وقتي كه اين سرزمين را اشغال كردند صاحبخانه را از خانهاش بيرون ميكنند و فرمانرواي مطلق او ميشوند و به صاحبخانه ميگويند اين حرفهايي كه ما ميزنيم حرفهاي تو است. اينها علومي نيست كه در حوزه و يا دانشگاه بتوان فراگرفت، اينها علم وحي است و انبياء هم براي همين آمدهاند. البته انبياء علوم فراواني را براي بشر به ارمغان آوردهاند اما مهمترين آن همين است؛ زيرا علومي است كه انسان نه با پيشرفت مسائل تجربي ميتواند ياد بگيرد و نا با پيشرفت مسائل رياضي، فيزيك، شيمي و غيره.
ما ميتوانيم با استفاده از ابزار، دورترين كهكشانهاي جديد را ببينيم، آنچه را كه در دل خاكها نهفته است ببينيم، اما نميتوانيم معاني را با آن صور هماهنگ كنيم.
دو نفر حضور رسول اكرم (ص) رسيدند، حضرت آنها را به خوردن غذايي دعوت كردند، گفتند: ما روزهداريم، حضرت فرمودند: نه، شما روزهدار نيستيد، من نشانهي خوردن گوشت را در دستگاه هاضمه شما ميبينيم. عرض كردند: ما روزهداريم و چيزي نخوردهايم، حضرت دستور داد تشتي حاضر كردند و به آنها فرمودند تهوع كنيد، محصول تهوع آنها گوشتي بود كه در تشت افتاد وموجب تعجب آنها شد.
عرض كردند يا رسول الله! ما كه چيزي نخوردهايم، حضرت فرمود: اين كه غيبت برادر مؤمن را كردهايد مثل خوردن گوشت او است. اگر او مشكلي داشت به عنوان امر به معروف و نهي از منكر نه تنها عيب نداشت بلكه بر شما لازم بود با او در ميان بگذاريد و هدايتش كنيد. اينكه در غياب او با آبرويش بازي كرديد مثل اين استكه گوشت بدنش را خورده باشيد؛ او كه نميتوانست از خود دفاع كند.
در قرآن كريم آمده است: «لا يَغْتَبْ بَعْضَكُم بَعْضاً أيُحِبُّ أحدُكُم أنْ يَأكُلَ لَحمَ أخيه مَيْتاً فَكِرْ هْتُموه» (حجرات ، 12) اين معنا را فقط وحي ميتواند مجسم كند. اين را ميگويند تجسم و تمثل اعمال، اين كار در حيطهي علوم تجربي نيست، فقط علوم وحي قدرت بيان اين مطلب را دارد. بد نيست جهت تنبيه اين نكته را هم به عرض برسانيم: مرحوم استاد علامه طباطبايي رضوان الله تعالي عليه نقل ميكردند؛ عصر پنجشنبه و شب جمعه بسياري از مؤمنين به زيارت قبول واديالسلام در نجف اشرف ميرفتند.
واديالسلام قبرستان بسيار وسيعي است پشت حرم مطهر اميرالمؤمنين (ع) و اگر كسي از دور به سرزمين نجف اشرف نظر داشته باشد، اين چنين برايش مشهود است كه وجود مبارك حضرت امير (ع) جلو و همه مؤمنين پشت سر او خوابيدهاند.
علامه طباطبايي ميفرمود: بعضي از علما كه عازم زيارت اهل قبور بودند، ديدند يكي از بزرگان اهل معرفت- كه در نجف نزد خواص معروف بود به اين چشم باطني دارد- در حال برگشتن از زيارت واديالسلام است. در بين راه از او سؤال كردند: چه ديدي؟ چون ميدانستند او يك فرد عادي نيست كه برود و قرائت قرآني داشته باشد و برگردد، بلكه عارفانه ميرود و عاشقانه برميگردد.
از او سؤال كردند: چه ديدي؟ گفت چيزي نبود، رفتيم و فاتحهاي خوانديم و زيارتي كرديم و برگشتيم. اصرار كردند كه چه ديدي؟ گفت: من كه وارد واديالسلام شدم (ميدانيدكه در قبرستانهاي عمومي هميشه تعدادي از قبرها آماده است، واديالسلام منطقهي شني است و خيلي از قبور كهنه فروريخته و قبرها مخروبه است، هم قبرهايي كه تازه حفر كرده بودند باز بود، هم قبرهاي كهنه و فروريخته درونش پيدا بود) اين قبرها را بررسي كردم ولي مار و عقربي نديدم، خزنده و گزندهاي نديدم، از قبرها سؤال كردم: اين علما به ما ميگويند داخل قبر، مار و عقرب هست ولي اينجا خبري نيست. قبرها در جواب گفتند: آري اينجا مار و عقرب هست ولي ما خودمان مار و عقرب نداريم، هر كس به همراه خود ميآورد.
اين معنا نه در حوزه قابل درك است نه در دانشگاه، اهانت به مسلمانان، تجاوز به حق مردم، هتك حيثيت، ريختن آبروي كسي، ظلم به ملت، تجاوز به بيتالمال و ... به صورت مار و عقرب درآمدن، اينها را نه علم ميتواند تشخيص دهد نه فقه معمولي، نه فلسفه معمولي و نه علوم ديگر. علوم حوزوي امكانش را اثبات ميكند ولي قدرت تمثيل ندارد، اين، راه ديگري ميطلبد.
به هر حال مهمترين مسئله ما بايد اين باشد كه مواظب خودمان باشيم و ببينيم آيا به جاي خودمان نشستهايم يا ديگري زمين زندگي ما را اشغال كرده و سخنگوي ما است و به جاي ما تصميم ميگيرد، ميانديشد و حرف ميزند.
براي مواظبت از خود چند كار لازم است انجام دهيم: اول اينكه مراقب باشيم در حرم امن وجودمان بيگانه نيايد و شيطان وارد آن نشود؛ امام صادق (ع) فرمودند: «القلب حرم الله فلا تسكن في حرم الله غيرالله»(76) دوم اينكه بايد خدا در دل حضور و ظهور پيدا كند، او بايد فيض برساند و به جاي ما تصميم بگيرد. بنابراين، مقدمات را بايد براي ميهمان بزرگ آماده كنيم. سوم اينكه وقتي چنين ميهماني را پذيرا شديم آنگاه بگوييم:
روزي رخش ببينم و جان تسليم وي كنم
لازم نيست بميرم و در هنگام مرگ، جان را به او بدهيم، همين كه خدا را صاحبخانهي اصلي دانستيم، بگوييم خدايا! تو به جاي ما تصميم بگير. ما به تو توكّل كرديم، يعني تو وكيلي مايي، حرف ما را تو بزن و تلاش كنيم بالاتر از توكل به مقام رضا برسيم.
پسندم آنچه را جانان پسندد
و بالاتر از رضا، من كي هستم كه بگويم راضي هستم به رضاي تو،
حكم آنچه تو انديشي لطف آنچه تو فرمايي
اين مقام تسليم است. اين مرحله سوم بعد از مرحلهي اول و دوم است، مرحلهي نهايي يك انسان كامل است كه انبياء و اولياء (عليهمالسلام) به اينجا رسيدندو ما را هم به اين سمت فراخواندهاند. از سوي ديگر شيطان سعي ميكند از طريق كينه، حسد، اختلاف، هوس و ساير رذايل اخلاقي وارد حرم امن دل شود و كمكم زمينه را آماده كرده و ما را منزوي كند. آنگاه خود به جاي ما بنشيند و به ما بگويد آنچه من ميگويم گفتهي تو است.
مرحوم كليني و بسياري از بزرگان اهل تشيع و اهل سنت حديثي را از وجود مبارك رسول اكرم (ص) و ائمه (ع) نقل كردهاند كه به حديث «قرب نوافل» معروف است. قرب نوافل يعني انسان نه تنها كارهاي واجب، بلكه كارهاي مستحب را هم انجام دهد تا محبوب خدا شود.
«ما يتقرب الي عبد من عبادي بشيء أحب إلي مما افترضت عليه و إنّه ليتقرب الي بالنافله حتي أحبه فإذا أحببته كنت سمعه الّذي يسمع به و بصره الّذي يبصر به و لسانه الّذي ينطق به و يده الّتي يبطش بها»(77) انسان ميتواند لحظه به لحظه در اثر اعمال واجب و مستحب، به خدا نزديك شود.
اينكه گفتهاند : «اَلْصَّلواه قربان كل تقي»(78) نماز قربان هر تقي است يعني هر انسان باتقوايي با نماز قرباني ميكند. هر عملي كه انسان را به خدا نزديك كند، قرباني اواست و اين كه در روز دهم ذيالحجه يا عيد قربان عدهاي در سرزمين «مِني» يا غيرمني گوسفند قرباني ميكنند براي آن است كه اين عمل وسيلهي تقرب الي الله است وگرنه نماز، روزه، حج، درسهاي صحيح، تعليم و تعلم صحيح، خدمت به مردم، همه و همه اگر براي رضاي خدا باشد قرباني است.
دربارهي نماز از حضرت رضا (ع) وارد شده است كه «اَلصّلوهُ قُربانَ كُلِّ تَقِيِ» نماز قرباني هر انسان باتقوا است، دربارهي زكات هم همينطور است. اگر كسي مال دارد زكات مال انفاق است علم دارد زكاتش گفتن و نوشتن است. جمال دارد زكاتش عفاف است. اگر جواني از جمال بيشتري برخوردار بود او بايد زكاتش را با عفت بيشتري بپردازد. همگان بايد عفيف باشند اما جمال بيشتر عفاف بيشتر ميطلبد.
اگر كسي شجاع بود، بايد بيش از ديگران به جبهه كمك كند « زَكاهُ الشَجاعَهِ الجَهادُ في سَبيلِ الله»(79) كسي كه موجه و آبرومند است زكات جاه و مقامش، خدمت به مردم است.
انسان با اعمال واجب و مستحب به خدا نزديك ميشود، وقتي نزديك شد محبوب خدا ميشود. دنباله روايت ميفرمايد: «حتيّ أحَبَّه فَإذا أحْبَبْتَه كنتَ سَمْعُه الَََّذي يُسْمَعُ به و بَصَرَه الّذي يُبْصَرُ بي و لسِانَه الّذي يَنْطِقُ بُه و يُدَه الّتي يَبْطِشُ بها»(80)
ذات اقدس اله نه در مقام ذات و نه در مقام صفات ذات- كه اينها منطقه ممنوعه است- بلكه در مقام فضل و در مقام فيض خاص ميفرمايد: من زبان گوياي اين شخص ميشوم، زبان او چيزي را كه من ميخواهم ميگويد، گوش او همان را كه من راضي هستم ميشنود. انسان ميتواند با انجام كارهاي واجب و مستحب، زمينه را فراهم كند تا مهماندار خدا شود. بعد از آنكه خودش منزوي شد و صاحبخانه اصلي كه فيض ذات اقدس اله است به جاي او نشست، به جاي او هم تصميم ميگيرد، ميبيند، ميشنود و ... چنين انساني به ابديت راه پيدا كرده است.
وجود مبارك اميرالمؤمنين (ع) كه هم انسان كامل است و هم انسانشناس كامل، قسمت مهم رهنمودهايش در همين محورها است. آن حضرت ميفرمايد: «گروهي شيطان را پشتوانه خود گرفتند و او از آنها دامها بافت، در سينههايشان جاي گرفت و در كنارشان پرورش يافت «اتخذوا الشيطان لأمرهم ملاكاً، و اتخذهم له أشراكاً فباض و فرّخ في صدورهم و دبّ و درج في حجورهم، فنظر بأعينهم و نطق بألسنتهم»(81)
شيطان اول فريب ميدهد و پس از آن كمكم وارد حرم دل ميشود. گاهي انسان گناهي را انجام ميدهد و از آن متنفر است بعد استغفار ميكند و چهار اشك ميريزد و جبران ميكند. گاهي بعد از انجام يك گناه از آن لذت ميبرد و درصدد توجيه اين كار برميآيد؛ ميگويد اين كار بدي نبود، كمكم ميگويد نه تنها بد نيست بلكه كار خوبي است، وقتي گفت كار خوبي است يعني حرم امن دل را براي پذيرش شيطان باز كرد، آن وقت شيطان بر او احاطه مييابد.
به اين ترتيب كه شيطان درون قلب به تخمگذاري ميپردازد: «باضَ وَ فَرَّخَ» باض يعني تخمگذاري كرد، اول تخم ميگذارد و بعد آنها را به بچه شيطان تبديل ميكند- اينها چيزي نيست كه انسان با دستگاه بفهمد كه شيطان آمده و تخمگذاري كرده، فقط آنكه چشم ملكوتي دارد ميبيند- وقتي تخمگذاري كرد اين تخمها به صورت جوجه شيطان درآمده و جنب و جوش پيدا ميكنند و (درج) يك وقت شما ميبينيد در درونتان غوغايي است كه شما را ميشوراند و آرام نيستيد. وقتي به سخن حضرت علي (ع) نگاه ميكنيد ميبينيد اين غوغا و بلوا ناشي از بچه شيطان است.
خاطرات بد، شورشي دروني ايجاد ميكند. شيطنت هم يعني همين، اينها افسانه و خيال نيست. اين شورش كه ما در خود احساس ميكنيم همين است. انسان وقتي به اينجا رسيد هر چه ميخواهد راهش را برگرداند نميتواند، چرا؟ براي اينكه شيطان آمد، آشيانه ساخت، تخمگذاري كرد و تخمها را به جوجه تبديل نمود. بعد از اين كمكم صاحبخانه را منزوي و در يك گوشه اسير ميكند، دست و پايش را ميبندد، بعد : «فنظر بأعينهم و نطق بألسنتهم» با زبان اينها حرف ميزند، آن وقت انسان بيچاره نميداند كه گوينده شيطان است.
آنكه در مقابل خدا ايستاد و گفت: «أنا خيرٌ منه» ( سوره ص، آيه 76) همو امروز با زبان تو حرف ميزند وگرنه تو يك بچه مسلمان و شيعه هستي، چگونه چني ادعايي داري و ميگويي من نظرم اين است، دلم ميخواهد اين گونه باشيم، دلم ميخواهد اين طور از خانه بيرون بروم. اينها همه تصميمهاي شيطان است كه به وسيلهي انسان اجرا ميشود.
اين است كه به ما گفتهاند هرگز از جانتان غفلت نكنيد، مبادا بيگانهاي به جاي شما بنشيند و تصميم بگيرد و شما خيال كنيد خودتان هستيد. خيليها ميگويند من نظرم اين است، در حالي كه اين نظر را وقتي مقابل سخنان حضرت امير (ع) قرار دهيد ميبينيد رو در روي سخن او است يا در مقابل قرآن قرار دهيد ميبينيد مخالف آن است.
در اوايل سورهي نساء آمده است : «إِنَّ الّذينِ يَأكُلُونَ أمْوالَ الْيَتامي ظُلْماً إِنّما يَأكُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ ناراً» (سورهي نساء، آيه 10) آنها كه مال حرام ميخورند مخصوصاً مال يتيم، اينها در شكمشان آتش است. كسي كه چشم ملكوتي دارد اين حقايق را ميبيند، چنان كه برخي از بزرگان در كتاب تفسيرشان نوشتهاند.
انسان تا جوان است خيلي به اين دنيا ميچسبد، ولي وقتي سن يك مقدار بالا رفت ميبيند به چيزي علاقه ندارد. مثل ميوه خام كه محكم به درخت چسبيده است، اما بعد از مدتي كه رسيد اگر باغبان نچيند بالاخره ميافتد. ميوه وقتي رسيد (انسان در اواخر عمر ميرسد) كمكم آن خوشه و شاخه را رها ميكند چه سيب و گلابي شيرين باشد چه حنصل تلخ، ولي بالاخره شاره را رها ميكند.
همهي ما همينطوري هستيم. سن كه يك قدر بالا آمد، اين همه علاقهاي كه نسبت به دنيا داريم يكي پس از ديگري از دست ميرود و آن وقت همه چيز را بايد بگذاريم و برويم؛ آن هم به كوي ابد، سخن از يك سال و دو سال و يك ميليون سال و يك ميليارد و اينها كه نيست، سخن از بينهايت است.(82)
نتيجهگيري :
1- «شيطان» در لغت از ماده «شطن» به معناي دور شدن است و در اصطلاح شامل هر موجود متمرد و طغيانگر و خرابكار ميشود.
2- «شيطان» يكي از موجودات واقعي غيرمحسوس است.
3- «شيطان» از جنس فرشتگان نبوده، بلكه از طايفه جن بوده است.
4- خلقت «شيطان» بر خلقت انسان تقدم دارد.
5- وجود «شيطان» از نظر كلي ضرورت دارد و در كل اين نظام وجود شيطان نوعي رحمت است.
6- «شيطان» از ابتدا «شيطان» آفريده نشده است.
7- «شيطان» دشمن قسم خورده انسان از راههاي مختلفي، براي گمراه كردن انسان وارد ميشود.
8- ما دو شيطان داريم يكي شيطان باطني كه همان نفس است و در قرآن تعبير به نفس اماره اشاره شده است و ديگري شيطان ظاهري كه همان ابليس است.
پی نوشت ها :
- المعجم المفهرس، ص 142
2 - نهايه
3 - قاموس قرآن،ج 1 ، ص 54
4 - مجمعالبيان
5 - تفسير صافي، جلد اول، ص254
6 - مجمع
7 - فاطر، آيه 1
8 قاموس قرآن
9 - سورهي احقاف، آيهي 29
10 - زمر 42
11 - قاموس قرآن، ج3،صفحه 340
12 - قاموس قرآن، ج3 ،صفحه 393
13 - اعراف ، آيات 20-21-22-23
14 - مجمع البيان، ج1، ص336، الميزان، ج14، ص343
15 - مفردات راغب، ص 220
16 - قاموس قرآن ، ج 1 ، ص54
17 - الميزان، ج7، ص321
18 - روحالمعاني، ج4، ص202
19 - بحارالانوار، ج60، ص241
20 - الميزان، ج8، ص37
21 - الميزان، ج8، ص38
22 - الميزان ، ج1 ،ص 131
23 - روضالجنان، ج1، ص151
24 - الكشاف، ج1، ص151
25 - كشفالاسرار، ج3، ص570
26 - مجمعالبيان، ج1، ص189
27 - الكشاف، ج1، ص127
28 - الكشاف، ج3، ص91
29 - روحالبيان، ج8، ص59
30 - معارف قرآن، ص57
31 - الكافي، ج2، ص317
32 - نهجالبلاغه، ج192، ص389
33 - تفسير ملاصدرا، ج5، ص286
34 - شرحالأسماء، ص598 و 599
35 - كشفالاسرار، ج2، ص701
36 - نمونه، ج1، ص701
37 - عدل الهي، ص72
38 - الميزان، ج3، ص96
39 - الميزان، ج12، ص163، نمونه، ج6، ص111
40 - تفسير ملاصدرا ، ج 4 ، ص 254
41 - كنز الدقايق، ج1، ص324
42 - تفسير نمونه ، ج 6 ،ص 354
43 - كنز الدقايق، ج1، ص325
44- حياه القلوب ، ج 1 ،ص 175
45- حيات القلوب، ج1، ص201
46 - نمونه، ج9، ص360
47 - بحار، ح63، ص246
48 - حيات القلوب،ج1،ص223
49 - سفينه البحار، ج 1،ص 120
50 - حيات القلوب ،ج 1، ص 225
51 - سفينهالبحار، ج1، ص101
52 - يس ، آيه 60
53 - اعراف ،آيه 16
54 - مجمعالبيان، ج3، ص173
55 - مجمعالبيان، ج2، ص890
56 - الكشاف، ج2، ص890
57 - انعام ، آيه 71
58 - الميزان، ج2، ص412
59 - الميزان، ج8، ص43
60 - مجمع البيان، ج2، ص461
61- اخلاق در قرآن، ج1، ص236
62 - تفسير ملاصدرا، ج1، ص182
63 - مكاشفه القلوب، ص70
64 - الكشاف، ج2، ص191
65- سوره حج، آيه3
66 - رجالي تهراني، عليرضا، جن و شيطان، ص115-114
67 - سورهي اسراء، آيه 27
68 - قاموس قرآن ،ج 1 ،ص 282
69 - سورهي مجادله، آيه 18
70 - رجالي تهراني، عليرضا، جن و شيطان، ص139
71 - محمدي ري شهري، محمد، ميزان الحكمه با ترجمهي فارسي، نشر الحديث، ج4، ص107
72 - تفسير نمونهف جلد11، ص72
73 - نورالثقلين، جلد3، ص13، حديث45
74 - تفسير نمونه، جلد9، ص437
75 - مجمع البيان، ج6، ص478
76 - بحارالانوار، ج70، ص25
77 - الاصول كافي، ج2، ص352
78 - الفروع الكافي، ص265
79 - شرح غررالحكم، ج4، ص106
80 - الاصول كافي، ج2، ص352
81 - نهجالبلاغه، خطبهي هفتم
82 - پرسش و پاسخهاي دانشجويي، ج20، ص27-19
منابع و مأخذ :
1- قرآن مجيد
2- ابونصر سلمي قندي: تفسير عياشي، انتشارات علميه الاسلاميه
3- اكبري، محمود: دام وگامهاي شيطان، انتشارات سماء ، 1381 هـ.ش
4- پاينده، ابوالقاسم، نهجالفصاحه، نشر جاويدان، 1374 هـ.ش
5- راغب اصفهاني، حسين، المفردات في غريب القرآن، انتشارات دارالعلم، 1412 ق
6- رجالي تهراني، عليرضا: فرشتگان، مركز انتشارات دفتر تبليغات حوزه علميه قم، 1378 هـ.ش
7- ري شهري، محمد: ميزانالحكمه با ترجمه فارسي، نشر الحديث ،چاپ سوم ، 1381 هـ . ش.
8- طريحي، فخرالدين: مجمعالبحرين و مطلع النيرين، دفتر نشر فرهنگ اسلامي
9- قرشي، سيد علي اكبر: قاموس قرآن ، طهران دار الكتاب الاسلاميه ،چاپ ششم 1356 هـ. ش.
10- علامه طباطبايي: تفسير الميزان، ترجمهي موسوي همداني، جامعهي مدرسين، 1374 هـ.ش
11- فخر رازي: تفسير كبير ،انتشارات دار العلم ،142 هـ . ق.
12- مكارم شيرازي ، ناصر : تفسير نمونه ، چاپ بيست و يكم ، 1380 هـ . ش .
13- نهجالبلاغه: فيضالاسلام، ناشر مؤلف
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}